I love God

ساخت وبلاگ

دنیای تاریکی رو همه جا می شه دید. مثلا توی پژوهش. وقتی یه مسیله ی جدید تازه برداشتی و هزارتا بعد داره و هزار نفرم ریختن سرت و ازت چیزای متعدد می خوان و به حال خودت رهات نمی کنن تا راهت رو پیدا کنی. اونجا هم باید به خدا گوش کنی... حس این تاریکی هم همونه. انگار کن افتادی توی یه دریای چگال افتادی که رنگش چیزی بین آبی و آبی نفتیه و سنگینیش رو روی قلبت احساس می کنی. داری از دست و پاهات استفاده می کنی و شنا می کنی تا پیش بری. اما این سیاهی تو رو هی به داخل می کشه. باید با قددددرت راه خودتو بری تا کم کم به ساحل امن نزدیک بشی. تلاش و تلاش و تلاش... کم کم غبارهای روی دلت کنار می شه و خورشید سلام می کنه. همه جا روشن می شه و کم کم نفس می کشی. نفس می کشی... نفس عمیق می کشی و صبح رو نگاه می کنی. توی صبح و زیر نور محبت خدا قدم می زنی و پیش می ری... تلاش می کنی، تلاش می کنی، و تلاش می کنی! کم کم روز شده. یه روز قشنگ که توش اونچنان ترسی نیست... کم کم خودت می شی. اون خود قشنگت و حالا تلاش می کنی که دنیای قشنگی بسازی.

پیش می ری... پیش می ری... پیش می ری.... یه روزم روی ابرا پرواز می کنی.

تو فقط برو! با تمام توان برو! خدا رو ببین، اون هواتو داره. خیلی داره! :)

 

 

              آرمانشهر

Communication Models...
ما را در سایت Communication Models دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4mahsaae بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 11 ارديبهشت 1399 ساعت: 15:44